خوش اومدی حاجـــــــــــی فیـــــــــــــــــــروز
به نام عزیزترینم سلام به پسرم و وبلاگ قشنگش امسال چهار شنبه سوری خونه مامی جونی بودیم .به خاطر سروصدای زیاد ترقه ها زودتر رفتیم خونه مامی جونی . طبق رسم و رسوم هر سال شام سبزی پلو با ماهی بود .مامان بزرگ و بابابزرگ من هم خونه مامی جونی دعوت بودن . از ساعت 6 عصر دیگه همسایه ها کم کم اومدن پایین و شروع به آتیش بازی و ترقه بازی کردن . همه رفته بودن پایین من هم از پشت شیشه آشپزخونه داشتم به خوشحالی آدما نگاه میکردم و با نی نی خودم احساس شادی میکردم .خیلی همه چیز این روزها خوب و عالیه . چه قدر دوستت دارم خدایا این حسه خیلی زیبایی که تو به هر مادری دادی و من هم این حس زیبای مادر بودن رو دوست دارم .بــــــــــــ...